۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

"خدا گفته است"، مغلطه ای به قدمت تاریخ، به هزینه انسانیت


همه چیز از همین یک کلمه شروع شد، هر که آمد به جهان و جاه طلبی داشت به نحوی خود را وابسته به این خدا دانست، یکی گفت من خدایم، دیگری با او کشتی می گرفت، یکی فرزند خدا شد، آن یکی خود را فرستاده اش نامید، و زیرک تر از همه خود را آخرین فرستاده خواند.
چرا فلان کار را انجام دهیم؟ چون خدا گفته
از کجا بدانیم خدا گقته؟
چون در کتابش آمده
چرا آنچه در کتاب آمده درست است؟
چون خدا گفته!
و هرکسی هم نامی برایش گذاشت: الله، روح القدس، اهورا مزدا ....
بیشتر جنایاتی که در تاریخ بشر رخ داده بر سر سخنان همین خداست، خدا گفته کافر را باید کشت، خدا گفته انسان باید برای رضایتش عبادت کند، خدا گفته شراب حرام است، مجازات لواط مرگ است، حقوق زن نصف مرد است و ....
اگر براستی خدایی هست و این جهان را خلق نموده است و اگر این خدا فرستاده و یا فرستادگانی دارد، چرا سخن و ادعای هیچ یک از فرستادگانش با منطق انسانی تطابق ندارد؟ مگر این اندیشه و خرد را خدا خلق نکرده است؟ پس چرا با این اندیشه ای که به مخلوقش عطا کرده از او تقاضای انجام خلاف آن را دارد؟ چرا انتظار دارد از توانایی که در اختیار ما قرار داده استفاده نکنیم و و فقط به صرف داشتن ایمان به دستوراتش عمل کنیم؟ چرا میخواهد تعقل را کنار بگذاریم و فقط دستوراتش را اجرا کنیم؟
"خدا گفته است”. این مغلطه ایست که کل تاریخ بشر را دگرگون ساخته، هر حکمی را لازم الاجرا کرده و کوچکترین تردیدی را در آن روا نمی دارد، چارچوب ذهنی برای انسان ساخته که فکر و اندیشه و توانایی او را محدود کند. همه تقدس ها از همین کلمه شروع می گردد: مکان مقدس، مکانی که مورد عنایت خدا بوده، مرقد مقدس، گوری که فردی که برای این خدا عزیز بوده در آن مدفون است، کتاب مقدس، کتابی که سخنان خدا به بندگانش در آن مکتوب است،ماه مقدس، زمانی که این خدا به بندگانش الطاف ویژه ای دارد و ...
آیا اگر خدایی بود و فرستاده برای هدایت بندگانش می فرستاد، حداقل تقاضایی نمی کرد که با منطق و غقلی که خودش به بندگانش عطا کرده سازگاری داشته باشد؟

فقط کمی فکر کنیم.

۱ نظر: